عصر ما

گاه نوشته های سعید عنایتی

عصر ما

گاه نوشته های سعید عنایتی

عصر ما

سعید عنایتی
کارشناس ارشد مدیریت رسانه دانشگاه صدا و سیما
کارشناس علوم اجتماعی، مردم شناسی
کارگردان و مستندساز

صفحه توئیتر twitter.com/s_enayati
صفحه اینستاگرام https://www.instagram.com/saeedenayatii

ما +عصری که در آن زندگی میکنیم+دغدغه های فرهنگی سیاسی+ رسانه

"گرد شهر با عینک روشنفکری"

سعید عنایتی | يكشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۵۶ ب.ظ

درد نامه ای کوتاه از آسیبهای جامعه ی ما که دستپخت تفکر روشنفکری بیمار است.



در خیابان های شهر قدم بزن...


بگذار تا یاد بگیری که همیشه عینک روشنفکری را بر چشمانت بزنی و جامعه ی خودت را با عینکی ببینی که نشان تفکری خارجیسم! رویش حک شده. 


روشنفکری که در جامعه ی ما سنگ بنایش با بیماری بدبینی و بینش غربی زده شد.


 یک بیماری مانند ایدز که تا ریشه اش در عمق انسان نفوذ نکند و درد را نثار بدن نکند انسان از وجودش باخبر نخواهد شد و چقدر بد خواهد گذشت بر آنکه تا آخرین نفس حتی نداند که بیمار است.


حال این عینک را بر چشمانت بزن، و با دلایل مستحکم!!!! و روشنفکرانه و عاری از تعصب!! در خیابان ها ی شهرت قدم بزن...و با من همراه شو:


نکته: مفاهیمی چون آزادی-باکلاسی-تمدن-فرهنگ-عقل-دید باز- اجتماعی شدن و....همه از پشت این عینک سیاه دیده شده است و معانی حقیقی آن نزد بنده محفوظ است!


در خیابان های شهر قدم بزن... آینده سازان نسل مان چقدر زود بزرگ شده اند

مادر میانسالی را ببین که چادر سیاه و بلندی بر سرش کشیده است و همانطور که گوشه ی چادرش را در دست گرفته با دختر جوان خود در بازار قدم میزند ،دخترش موهای بلند و طلایی رنگش را با دستانش کنار میزند و نوک انگشتان لاک زده و تاتو کرده اش را به سمت بوتیک لباس فروشی میبرد و به مانتوی مورد علاقه خود اشاره میکند.. مادر فرزندش را دوست دارد، نمیتواند لحظه ای به این فکر کند که دختر کوچولویش بزرگ و خانم شده، به پوشش او گیر نمیدهد..."احترام به آزادی" برایش یک اصل است!!! اصلی که چون خانواده خودش در تربیت او رعایت نکرده اند او آسیب بزرگی از آن دیده ، پس نخواهد گذاشت که دخترش هم عقده ای و بی فرهنگ!!!! بار بیاید. 


در خیابان های شهر قدم بزن...علم پیشرفت کرده است و همه پیشرفت را دوست دارند.

ساختمان های بلند را تا سقفش که ببینی شاید آرتورز گردن بگیری! اما علاوه بر این درد صحنه ای جالب خواهی دید. دایره های وسیعی را میبینی که بام های شهر را شبیه به سازمان های اطلاعاتی کرده است... مردم شهر ما محدودیت را دوست ندارند...خودشان عقل دارند و میفهمند چه بد است و چه خوب!...این باعث خوشحالی ما روشنفکران است.


چه خوب با آزادی آشنا شده اند!

از این پس خیالمان راحت است، دید مردم که باز شد، بقیعه اش را میسپاریم به بافرهنگ های اون ور آب...کارشان درست است. نامرد ها هر چیشان بد باشد فرهنگ دارند لااقل!!!


در خیابان های شهر قدم بزن...اینجا هیچ کس بیکار نیست حتی جوانان.

اینجا هیچ کس بیکار نیست، مخصوصا جوانان،

چقدر بچه های این دوره و زمانه زرنگ شده اند، مثل قدیم ها در 4 دیواری محصور نیستند و یا در مکتب خانه و مدرسه و خانه های فکستنی! بعد از هر کاری به خیابان ها و متن جامعه می آیند و اجتماعی شدن را در روابط خود میاموزند.


محبت های مردم نسبت به یکدیگر روز به روز بیشتر میشود و میبینیم چقدر محبت آمیز دسته های پسر پشت دسته های دختر حرکت میکنند و بیکدیگر جذب میشوند. البته همه از سر کنجکاوی است، بالاخره مقتضی سن است. هر کسی در هر سنی مقتضی ای دارد. جوان هم باید جوانی اش را بکند..البته به عقیده ی بعضی دیگر از دوستان روشنفکرم چون قبل تر ها اینقدر جوانان را در محدودیت گذاشته اند جوانان احساس عقده میکنند... یک چیزی در دلشان عقده شده...که البته هنوز کشف نشده است.

بالاخره باید روزی جنس مخالف برایشان عادی شود..شهر را که نمیتوان دیوار کشید!!



در خیابان های شهر قدم بزن...مردها نمیگذارند که زن ها پیاده به جایی بروند.

مردهای جوان اینجا بسیار با غیرت اند هیچ گاه نمیگذارند زن جوانی در کنار پیاده رو ها معطل بماند و یا خدایی نکرده با پای پیاده تا مقصد حرکت کند...با هر وسیله نقلیه ای که دارند به ناموس مملکتشان خدمت میکنند!

و تو نباید زیاد به آنها نگاه بیاندازی، نه از آن روی که خجالت بکشند، نه، آنها جوانمردتر از این حرف ها هستند، ولی شما نباید در کارهای خیر دیگران دخالت کنید! به این مورد خیلی حساس اند..(جدی بگیرید!)



در خیابان های شهر قدم بزن...مردم شهر باکلاس تر شدند..

باید خودت قدم بزنی، خووب هم قدم بزنی و ببینی، البته با نگاهی به دور از تعصب!!! و با عینک روشنفکری!


انصافا خیلی با کلاس شده اند...مردم را میگویم... هیچ پسری دیگر شلوارهای ساده و پارچه ای نمیپوشد، هیچ کس با آستین های گله و گشاد بیرون نمی آید، موهای کسی دیگر به دوقسمت تقسیم نمیشود تا فرق سر مشخص گردد...تک تک تارهای موی سر پسر های جوان با کلاس شده است... هیچ کس دیگر در هوای آفتابی بدون عینک ریبن بیرون نمی آید.


هیچ دختری دیگر با ابروان ضمخت دلت را نمیزند! و هیچ زن جوانی نیست که ساپورت های جدید را به تن نزند، دیگر کسی مانتوهای گل و گشاد و بی قواره بر تن نمیکند و هیچ دختری نیست که گوشی لمسی اپل را دوست نداشته باشد، با کفش های پاشنه بلندی که هر روز جدیدترین هایش وارد بازار شهرمان میشود دیگر  فکر نمیکنی که در شهر کوتوله ها قدم میزنی!! همه با کلاس، زیبا و خوش اندام اند.


در خیابان های شهر قدم بزن...اینجا شهر توست..


اینجا شهر من نیست ، شهر توست، من نمیفهمم که چرا بعضی از دوستانم که مثل من روشنفکر اند میگویند در جامعه ی ایران آزادی نیست، ناقلاها خودشان را زدند به نفهمی!! من که همه چیز را خوب میدانم... همین روند اگر طی شود آزادی که جای خود دارد دیگر چیزی به تمدن و فرهنگ غنی غرب نمانده!!!!!  من از اینجا اولا بر فهم این عده از مردم شهر تبریک میگویم و غبطه میخورم به نوع تربیت خانواده های فهیم و آزادی خواه که توانستند فرزندانشان را با فرهنگ و تمدن های با کلاس جهان آشنا کنند تا حدی که وقتی در خیابان قدم میزنی دیگر فقط در خیابان یک شهر نیستی در یک جهان از فرهنگهای جامعه ی باکلاس جهانی هستی...

.


و از دورادور دستان زحمتکش "همه ی شهرداران شهرم" را میفشارم و به آنان تبریک میگویم و امیدوارم همیشه از الگو های فکری ما روشنفکران که اگر از شما بیشتر زحمت نکشیم کمتر هم نمیکشیم بهره ببرید، تا هر چه زودتر و بهتر به جامعه ی باکلاس جهانی نزدیک شوید.


قطعا آنچه که دیده شده و نوشته شده گوشی از باکلاسی های شهر ماست، اما متاسفانه من دو پا بیشتر ندارم ...اما آنچه که از کل ماجرا میتوان گفت این است:


 تا برهنگی (فرهنگی) چیزی نمانده...



  • سعید عنایتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی